سایت شاهچراغ/ مشاهده متن خبر
شماره خبر: 201124
تاریخ انتشار: 1401/07/28
تولیت حرم مطهر در جلسه شانزدهم، از سلسله مباحث با موضوع "ولایت فقیه" تشریح کرد؛
بررسی نقش مردم در حاکمیت در کلام امام علی علیه السلام

HyperLink

امروز پنجشنبه، ۲۸ مهر ۱۴۰۱، جلسه شانزدهم از سلسله مباحث با موضوع "ولایت فقیه" با تدریس حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابراهیم کلانتری، تولیت حرم مطهر حضرت احمدبن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام، در سالن شهید آیت الله دستغیب برگزار شد. 

 

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل آستان مقدس، تولیت حرم مطهر در نشست امروز ضمن بیان خلاصه ای از دو جلسه گذشته پیرامون "نقش مردم در نظام سیاسی اسلام"، به موضوع "نقش مردم در حاکمیت در کلام امام علی علیه السلام" پرداخت.

وی اظهار کرد: بعضی افراد ضمن استناد به برخی بیانات امیرالمومنین علیه السلام در خصوص جایگاه مردم در تشکیل حکومت، همچون بخشی از خطبه سوم نهج البلاغه که به خطبه شقشقیه معروف است، این شبهه را بوجود می آورند و اینگونه نتیجه گیری می کنند که این فرمایشات، بیانگر این است که مبنای مشروعیت حکومت به بیعت و رای مردم است و نه انتصاب الهی.

 

تولیت حرم مطهر پیرامون شبهه این افراد در خصوص مشروعیت الهی حکومت گفت: پرسشی که مطرح می کنند این است که سخنان امام علی(ع) در نهج البلاغه که به بیعت مردم با آن حضرت احتجاج می فرمایند، آیا نشانگر آن نیست که انتخاب، حق مردم است و مشروعیت حاکم از ناحیه انتخاب مردم تأمین می گردد؟

وی ادامه داد: سخن امام(ع) بدین قرار است: «أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَيْتُ حَبْلَهَا عَلَى غَارِبِهَا وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِي مِنْ عَفْطَةِ عَنْز»ٍ. «سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد، اگر نبود حضور مردم و تمام بودن حجت بر من به جهت وجود یاور و پیمانی که خداوند از آگاهان گرفته که در برابر پرخوری ستمگران و گرسنگی ستمدیدگان ساکت ننشینند،  بی تردید دهنه شتر حکومت را بر کوهانش می افکندم و پایان آن را همچون آغازش با پیاله تهی سیراب می کردم و آنگاه شما می دانستید که این دنیای شما نزد من از عطسه بزی هم بی ارزش تر است».

 

رئیس انجمن علمی انقلاب اسلامی در پاسخ به پرسش مطروحه گفت: سؤال بالا را به دو صورت می توان پاسخ گفت؛ پاسخ اول به این گونه است که سخنان امام علی(ع) در خصوص بیعت مردم با ایشان و احتجاج وی به این بیعت، همگی ناظر به مقام اثبات است نه مقام ثبوت؛ بدین معنا که عینیت یافتن حاکمیت امام(ع) و برپاشدن حکومتی که آن حضرت در رأس آن قرار دارد با مراجعه و بیعت مردم تحقّق یافته و مردمی که در تحقّق آن نقش داشته اند ملزم به رعایت بیعت و تمکین از امام(ع) هستند.

وی اضافه کرد: بنابراین، امام(ع) در این سخنان هرگز در صدد بیان این نکته نیستند که اصل مشروعیت ولایت آن حضرت با رأی و بیعت مردم پدیده آمده؛ زیرا مشروعیت الهی ولایتِ آن حضرت، اصلی است که وی خود در سخنان بسیاری بدان تصریح نموده است. امام (ع) پیش از همین سخن که در سؤال بالا مطرح گردید به روشنی از جایگاه ویژه و حق خود در امر امامت مسلمین و غصب آن توسط دیگران پرده برداشته است.

 

این استاد حوزه و دانشگاه خاطرنشان کرد: امام علی علیه السلام در جای دیگر به روشنی از ولایت الهی خود بر مردم که توسط رسول اکرم(ص) به ایشان ابلاغ شده است، اینگونه پرده برداشته اند: «وَ قَد کانَ رسولُ الله (ص) عَهِدَ اِلَیَّ عَهداً، فقال: یابن أبی طالبٍ: لَکَ ولاء اُمَّتی فَاِن وَلُّوکَ فی عافیةٍ وَ اَجمَعُوا عَلیکَ بِالرِضّا فَقُم بِأَمرِهِم واِن اختَلَفُوا عَلَیکَ فَدَعهُم و ماهم فیه»،  رسول خدا (ص) با من عهدی را در میان نهاد و فرمود: ای فرزند ابی طالب، ولایت امت من در اختیار تو است، اگر امت، ولایت تو را در کمال آرامش اختیار کردند و با رضایت بر ولایت تو اتفاق کردند، به اداره امور آنان قیام کن و اگر درباره تو اختلاف کردند آنان را با آنچه در آنند، رها کن.

 

تولیت حرم مطهر اضافه کرد: امام(ع) در معرض مسئولیت الهی است - بحکم الله - و از زیر بار آن کنار نمی کشد، اما این خود مردم هستند که با حضور خود تصمیم می گیرند که آیا نظام ولایی، شکل بگیرد یا شکل نگیرد. از نظر مقام ثبوت، صد در صد، نصب و حقانیت حاکم از جانب خداست و از نظر مقام اثبات، کاملا در اختیار مردم و مومنان است که باید تصمیم بگیرند.

 

وی ادامه داد: استاد جوادی آملی در این خصوص چنین می گویند: «اصل ولایت، به عنوان عهد الهی، از طرف خداوند برای حضرت علی(ع) ثابت شده بود و آنچه باید به این مقام مشروع و ثابت شرعی ضمیمه می شد، همان پذیرشِ هماهنگ مردمی است که اقتدار ملّی ـ مذهبی را به همراه دارد.  نظیر آنچه درباره حسین بن علی(ع) اتفاق افتاد که امامت وی، حق ثابت و مشروع بود، ولی در اثر عدم بیعت و فَقد تولّی و پذیرش امت به مرحله اقتدار نرسید».

 

حجت الاسلام والمسلمین دکتر کلانتری در توضیح دومین پاسخ به شبهه ذکر شده پیرامون نقش مردم در مشروعیت حکومت گفت: می توان سخنان امام(ع) را حمل بر جدال احسن کرد. منظور از جدال احسن این است که از مبانی فکری و باورهای مخاطب، علیه و در پاسخ به خود شخص استفاده شود، بدین‌صورت که چون مخاطبان آن حضرت مردمی بودند که مبنای مشروعیت الهی ولایت آن حضرت را قبول نداشتند، بلکه انتخاب خود را مبنای مشروعیت حاکمیت امام (ع) می دانستند، لذا امام(ع) بر اساس مبنای خودشان با آنان سخن می گوید.

وی ادامه داد: براساس این فرض، امام(ع) بر مبنای تفکّر مخاطبان خود به آنان متذکر می شود که من منتخب شما هستم و در نگاه شما حاکم مشروع به شمار می آیم،  پس چرا برخلاف رأی و مبنای خودتان عمل می کنید و به بیعت و انتخاب خود پای بند نیستید.

 

لازم به ذکر است در پایان نشست امروز، تعدادی از شرکت کنندگان، سوالات خود را پیرامون مطالب بیان شده، طرح کردند، پاسخ های دکتر کلانتری به این سوالات، به شرح زیر است:

 

سوال ۱: همانطور که اشاره شد، نبی مکرم اسلام(ص) به امام علی(ع) می فرمایند: ولایت امت من در اختیار تو است، اگر امت، ولایت تو را در کمال آرامش اختیار کردند و با رضایت بر ولایت تو اتفاق کردند، به اداره امور آنان قیام کن و اگر درباره تو اختلاف کردند آنان را با آنچه در آنند، رها کن. حال سوالی که مطرح می شود این است که در شرایط حاضر اگر عده ای که البته قلیل هم هستند با ولایت مخالفت کردند، آیا باید از آن چشم پوشی کرد؟

پاسخ: فرمایش رسول گرامی اسلام(صلوات الله علیه) مربوط به زمانی است که ایشان در قید حیات هستند و قبل از آغاز خلافت امیرمومنان است. بعد از خلافت امام(ع)، قضیه متفاوت است. جنگ های صفین و جمل رخ داده، بحث فتنه خوارج پیش آمده است. در شرایطی که مردم با ایشان بیعت کرده اند و حکومت تشکیل شده، نمی توان کنار کشید. اتفاقاً در یکی از خطبه های نهج البلاغه، امام(ع) جواب این سوال را داده؛ که وقتی بیعت شکل گرفت و حکومت منعقد شد اگر کسی بخواهد علیه حکومت مستقر در جامعه اسلامی حرکت بکند، این قطعاً باید شکسته شود و از بین برود. و نکته دیگر اینکه، این موضوع تنها در اسلام نیست و همه حکومت های دنیا اینچنین هستند. مگر مثلاً در قانون اساسی آمریکا نوشته شده که اگر مردم تجمع کردند و شورشی پیش آمد، لیبرال دموکراسی را باید رها کرد؟ هیچ قانون اساسی در دنیا، حکومت بعد از خودش رو پیش بینی نمی کند. اصلاً بحث اقلیت و اکثریت هم نیست. هرچند اینهایی هم که دست به این اغتشاشات علیه نظام اسلامی میزنند همیشه در اقلیت مطلق بوده و هستند.

حالا اینکه پیامبر(صلوات الله علیه) فرمود اگر درپذیرش تو  اختلاف کردند رها کن، این فلسفه خاص خودش را دارد، چون هنوز حکومت تشکیل نشده است و اگر در ابتدای کار بخواهد روی محور اختلاف بین امت اسلامی بنا بشود، این حکومت، شاید یک حکومت استوار و قوی نشود، ضمن اینکه امت را ممکن است گرفتار جنگ کند، امام علیه السلام در همین خطبه سه نهج البلاغه فرموده اند که من بررسی کردم آیا علیه این قضیه بجنگم یا سکوت کنم؟ بعد از ارزیابی ها به این جمع بندی رسیدم که سکوت کنم، چون انشقاقی در امت پیش می آمد که ممکن بود باعث از بین رفتن اصل اسلام شود. اما در زمانی که امام علی(ع) در نهایت به خلافت رسید، دیگر شرایط متفاوت است. ضمن اینکه فلسفه وجودی یک حکومت این است که از خود باید دفاع بکند و اجازه تزلزل به حکومت ندهد. و همانطور که گفته شد، این نه فقط مختص جامعه اسلامی، بلکه در همه جای دنیا نیز چنین است.

 

سوال ۲: نقش مردم در حکومت اسلامی برای کارآمدی حکومت است یا مشروعیت بخشی؟

پاسخ: نقش مردم این است که حاکمیت اسلامی شکل بگیرد و جامعه به سر و سامان برسد و این یعنی تحقق عینی کارآمدی. برخی مشروعیت را به دو نوع اولیه و ثانویه تقسیم کرده اند و کارآمدی را همان مشروعیت ثانویه، عنوان کرده اند. اگر حکومت شکل بگیرد اما کارآمدی خودش را اثبات نکند، معنایش این است که مشروعیت مردمی و ثانویه پیدا نمی کند.

کارآمدی را به دو صورت می توان بحث کرد: یکی اینکه آیا نظامی که تشکیل شده، ابزارها و ساختارهای لازم را برای کارآمد شدن دارد؟ این بحث تئوریک کارآمدی است. بحث دیگر، بررسی کارنامه یک حکومت بعد از چندسال است که از تشکیل آن می گذرد، مثلاً در بحث انرژی و یا صنعت از کجا به کجا رسیده است. هر دو تا کار راجع به نظام جمهوری اسلامی انجام شده؛ چندین سال قبل یک مقاله  علمی- پژوهشی از بنده در مجله سیاست دانشگاه تهران با عنوان «کارآمدی نظام سیاسی مبتنی بر ولایت فقیه و ابزارهای آن»  منتشر شده است. همینطور ۶ جلد کتاب هست به نام کارنامه، «درآمد: مروری بر کارنامه سی ساله نظام جمهوری اسلامی ایران» که توسط اینجانب تدوین و در سال ۱۳۸۹ توسط موسسه انتشارات دانشگاه تهران چاپ و بعد از آن نیز بارها تجدید چاپ شده است. ۸۰ مقاله هست، یک جلد کتاب به زبان انگلیسی و پنج جلد به زبان فارسی. البته کتب و مقالات متعدد دیگری نیز هستند که به بررسی کارنامه درخشان نظام جمهوری پرداخته اند. پیرامون سوال مطروحه به صورت خلاصه می توان گفت در نظام سیاسی اسلام نقش مردم، نقش ایجاد دولت و به حرکت درآوردن دولت، یعنی کارآمدی و مشروعیت ثانویه است، یعنی تحقق عینی مقام اثبات.

سوال ۳:  امکان یا امتناع مدیریت فقهی در نظام سیاسی اسلام چگونه است، به عبارت دیگر آیا مدیریت فقهی می تواند حکومت داری کند یا باید جای خود را به مدیریت علمی بدهد؟

پاسخ: مدیریت فقهی یک واژه جعلی است. اصلاً چنین چیزی نه در قانون اساسی و نه در سخنرانی هیچکدام از رهبران انقلاب وجود ندارد. مدیریت علم نیست، مدیریت یک هنر است، فن و توانایی است. چه بسا کسی استاد تمام مدیریت یک دانشگاه باشد اما از مدیریت یک کار روزمره ساده عاجز باشد، و برعکس، کسی تحصیلات آکادمیک در رشته مدیریت نداشته باشد، اما یک کشور بزرگ را در جهان، مدیریت کند. بررسی کنید ببینید چند رئیس جمهور بزرگ در دنیا، فارغ التحصیل رشته مدیریت هستند. حتی یک مورد نیز پیدا نمی شود.

مدیریت یه رشته علمی است که بعد از قبولی در کنکور و گذراندن واحدهای درسی، می توان در آن دکترا گرفت؛ اما آن چیزی که در باب حکومت لازم است، هنر و توانمندی مدیریت است.

در نظامی که بر مبنای اسلام شکل می گیرد، در آن می توان از بهترین و کارآمدترین مدل های مدیریتی دنیا بهره گرفت، هیچ مانعی نیست. اتفاقاً احکام فقه اسلام با توجه به شرایط مختلف و زمان و مکان انعطاف پذیر هستند، که اگر اینچنین نبود، اسلام در همان قرن اول تمام شده بود. اسلام یعنی دین خاتم، این ویژگی را دارد که همراه زمان حرکت می کند و پاسخگوی نیازهای بشر در همه عصرها است. من مکانیزمش را در کتابی تحت عنوان «قرآن و چگونگی پاسخگویی به نیازهای زمان» مفصل بحث کرده ام. همچنین شهید مطهری در کتاب «اسلام و مقتضیات زمان» در دو جلد مفصل روی این موضوع بحث می کند، این موضوع، به یاری خدا، به صورت مفصل در بحث "فقیه"، در جلسات آتی، توضیح داده خواهد شد.

شایان ذکر است سلسله مباحث با موضوع "ولایت فقیه"، پنجشنبه‌ها از ساعت ۸ صبح در سالن شهید آیت الله دستغیب برگزار و به صورت زنده از کانال آپارات به نشانی aparat.com/shahecheragh/live پخش می گردد. همچنین متن بیانات تولیت حرم مطهر و  فایل های صوتی و تصویری کامل جلسات به همراه پرسش و پاسخ ها در بخش ویژه سلسله مباحث ولایت فقیه در پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس حضرت شاهچراغ علیه السلام، به نشانی  shahecheragh.ir/velayat قابل دریافت است.

از عموم علاقه‌مندان، به‌ویژه دانشجویان دانشگاه ها و طلاب حوزه های علمیه برای شرکت در این جلسات، دعوت به عمل می آید.

 

*** ترجمه خطبه سوم نهج البلاغه معروف به خطبه شقشقیه که حاوی درد دل هاى امام علی عليه السّلام از ماجراى سقيفه و غصب خلافت است، در ادامه خدمت مخاطبان محترم، ارائه می شود:

شِكوه از خلیفه اول و غصب خلافت

آگاه باشيد به خدا سوگند ابا بكر، جامه خلافت را بر تن كرد، در حالى كه مى دانست جايگاه من نسبت به حكومت اسلامى، چون محور آسياب است به آسياب كه دور آن حركت مى كند. او مى دانست كه سيل علوم از دامن كوهسار من جارى است، و مرغان دور پروازِ انديشه ها به بلنداى ارزش من نتوانند پرواز كرد. پس من رداى خلافت رها كرده و دامن جمع نموده از آن كناره گيرى كردم و در اين انديشه بودم كه آيا با دست تنها براى گرفتن حق خود به پاخيزم يا در اين محيط خفقان زا و تاريكى كه به وجود آوردند، صبر پيشه سازم كه پيران را فرسوده، جوانان را پير، و مردان با ايمان را تا قيامت و ملاقات پروردگار اندوهگين نگه مى دارد. پس از ارزيابىِ درست، صبر و بردبارى را خردمندانه تر ديدم. پس صبر كردم در حالى كه گويا خار در چشم و استخوان در گلوى من مانده بود. و با ديدگان خود مى نگريستم كه ميراث مرا به غارت مى برند.

(بازى خلیفه اول با خلافت)

تا اينكه خليفه اوّل، به راه خود رفت و خلافت را به پسر خطّاب سپرد. [سپس امام مثلى را با شعرى از أعشى عنوان كرد: مرا با برادر جابر، «حيّان» چه شباهتى است (من همه روز را در گرماى سوزان كار كردم و او راحت و آسوده در خانه بود.)] شگفتا ابا بكر كه در حيات خود از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند، چگونه در هنگام مرگ، خلافت را به عقد ديگرى در آورد؟ هر دو از شتر خلافت سخت دوشيدند و از حاصل آن بهره مند گرديدند.

(شِكوه از خلیفه دوم و ماجراى خلافت)

سرانجام اوّلى حكومت را به راهى در آورد، و به دست كسى (عمر) سپرد كه مجموعه اى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود. زمامدار مانند كسى كه بر شترى سركش سوار است، اگر عنان محكم كشد، پرده هاى بينى حيوان پاره مى شود، و اگر آزادش گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند. سوگند به خدا مردم در حكومت دومى، در ناراحتى و رنج مهمّى گرفتار آمده بودند، و دچار دو رويى ها و اعتراض ها شدند، و من در اين مدت طولانىِ محنت زا، و عذاب آور، چاره اى جز شكيبايى نداشتم، تا آن كه روزگار عمر هم سپرى شد.

(شِكوه از شوراى خلیفه دوم)

سپس عمر خلافت را در گروهى از افراد قرار داد كه پنداشت من همسنگ آنان مى باشم. پناه بر خدا از اين شورا! در كدام زمان در برابر شخص اوّلشان در خلافت مورد ترديد بودم، تا امروز با اعضاى شورا برابر شوم كه هم اكنون مرا همانند آنها پندارند و در صف آنها قرارم دهند. ناچار باز هم كوتاه آمدم، و با آنان هماهنگ گرديدم. يكى از آنها با كينه اى كه از من داشت روى بر تافت، و ديگرى دامادش را بر حقيقت برترى داد و آن دو نفر ديگر كه زشت است آوردن نامشان .

(شِكوه از خلافت خلیفه سوم)

تا آن كه سومى به خلافت رسيد، دو پهلويش از پرخورى باد كرده، همواره بين آشپزخانه و دستشويى سرگردان بود، و خويشاوندان پدرى او از بنى اميّه به پاخاستند و همراه او بيت المال را خوردند و بر باد دادند، چون شتر گرسنه اى كه به جان گياه بهارى بيفتد، او آنقدر اسراف كرد كه ريسمان بافته او باز شد و أعمال او مردم را برانگيخت، و شكم بارگى او نابودش ساخت.

(یادآوری بيعت عمومى مردم با امير المؤمنين عليه السّلام)

روز بيعت، فراوانى مردم چون يال هاى پر پشت کَفتار بود، از هر طرف مرا احاطه كردند، تا آن كه نزديك بود حسن و حسين لگد مال گردند، و رداى من از دو طرف پاره شد. مردم چون گلّه¬هاى انبوه گوسفند مرا در ميان گرفتند. امّا آنگاه كه به پاخاستم و حكومت را به دست گرفتم، جمعى پيمان شكستند [ناکثین]  و گروهى از اطاعت من سرباز زده و از دين خارج شدند [مارقین]،  و برخى از اطاعت حق سر بر تافتند [قاسطین].  گويا نشنيده بودند سخن خداى سبحان را كه مى فرمايد: «سراى آخرت را براى كسانى برگزيديم كه خواهان سركشى و فساد در زمين نباشند و آينده از آن پرهيزكاران است»؛ آرى به خدا آن را خوب شنيده و حفظ كرده بودند، امّا دنيا در ديده آنها زيبا نمود، و زيور آن چشم هايشان را خيره كرد.

 (تمام شدن حجت بر امام با حضور مردم)

سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و جان را آفريد! اگر حضور فراوان بيعت كنندگان نبود، و ياران حجّت را بر من تمام نمى كردند، و اگر خداوند از علماء عهد و پيمان نگرفته بود كه در برابر شكم بارگى ستمگران، و گرسنگى مظلومان، سكوت نكنند، مهار شتر خلافت را بر كوهان آن انداخته، رهايش مى ساختم، و آخر خلافت را به كاسه اوّل آن سيراب مى كردم، آنگاه مى ديديد كه دنياى شما نزد من از آب بينى بزغاله اى بى ارزش تر است.

(گفتند: در اينجا مردى از اهالى عراق بلند شد و نامه اى به دست امام (عليه السّلام) داد و امام (عليه السّلام) آن را مطالعه مى فرمود،گفته شد، مسايلى در آن بود كه مى بايست جواب مى داد. وقتى خواندن نامه به پايان رسيد، ابن عباس گفت يا امير المؤمنين چه خوب بود سخن را از همان جا كه قطع شد آغاز مى كرديد. امام (عليه السّلام) فرمود: هرگز اى پسر عباس، شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست.  ابن عباس مى گويد، به خدا سوگند بر هيچ گفتارى مانند قطع شدن سخن امام (عليه السّلام) اين گونه اندوهناك نشدم، كه امام نتوانست تا آنجا كه دوست دارد به سخن ادامه دهد).


نظرات کاربران

1
  ارسال نظر
نام:
ایمیل:
نظر:
کد امنیتی:

200 کاراکتر


گزارش های تصویری


جست و جو در سایت