سایت شاهچراغ/ مشاهده متن خبر
شماره خبر: 222193
تاریخ انتشار: 1403/07/05
در هفتاد و ششمین جلسه از سلسله مباحث «ولایت فقیه»، عنوان شد؛
تولیت حرم مطهر: سرچشمه و اساس هرگونه ولایتی خداوند است/ خداوند به مؤمنان دستور داده که هر چه در توان دارند برای خود قوّت و قدرت فراهم کنند

HyperLink

امروز پنج شنبه ۵ مهر ۱۴۰۳، حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابراهیم کلانتری، تولیت حرم مطهر حضرت احمدبن موسی الکاظم شاهچراغ علیه السلام، در هفتاد و ششمین جلسه «جهاد تبیین» و پنجاه و هشتمین جلسه از سلسله مباحث «ولایت فقیه»، که در سالن شهید آیت الله دستغیب برگزار گردید، در ادامه بررسی و تبیین «اصل توحید»، به بررسی این اصل در پرتو آیات نورانی قرآن پرداخت.      

 

به گزارش روابط عمومی و امور بین الملل آستان مقدس، دکتر کلانتری در ابتدای این جلسه ضمن گرامی‌داشت هفته دفاع مقدس اظهار کرد: در جلسه گذشته به تبیین نخستین اصل از اصول بنیادین جهان‌‌بینی اسلام یعنی «اصل توحید» پرداختیم. دلیل ورود به این مبحث این است که ما در عرصه حکومت و از منظر اصول اندیشه سیاسی اسلام باید ببینیم این نظریه ای که بیان می‌کند پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصوم(ع) حاکم بر جامعه اسلامی هستند، و در عصر غیبت، فقیه جامع شرایط حاکم می‌باشد، مبتنی بر کدام اصل جهان بینی اسلام است و زیرساخت‌ها و مبانی اصلی حکومت در اسلام چیست. لذا در این مبحث به سراغ مبانی حکومت اسلامی و ولایت فقیه در عصر غیبت رفته ایم و اصول اساسی اندیشه سیاسی در اسلام را بررسی می‌کنیم.

 

عضو هیأت علمی دانشکده معارف و اندیشه اسلامی دانشگاه تهران، گفت: در اسلام، هم «شناخت، آگاهی و اندیشه ها»، هم «گرایشها، امیال و اراده های درونی انسان»، و هم «اقدامات و اعمال انسان»، همگی به هم پیوسته هستند. در سایر ادیان و مکاتب، چیزی به این انسجام و به هم پیوستگی سراغ نداریم. اگر این را بتوانیم متوجه بشویم و بپذیریم، یک گام بزرگ برداشته ایم و به هدف این مبحث رسیده ایم. همه پیامبران که در بستر تاریخ آمده اند، برای تشریح همین اصل آمده اند و به همین دلایل باید در این زمینه بیشتر بحث کنیم. امروز نیز برخی از مطالب مرتبط با اصل توحید را مورد توجه قرار می‌‌دهیم. علت تکرار و پافشاری روی اصل توحید این است که این اصل در جهان‌‌بینی اسلام، اساس و پایه اصلی و اولیه همه اصول و فروع اسلام به‌‌شمار می‌‌آید و جا دارد انسان مؤمن به دقت همه ابعاد و آثار آن را مورد توجه قرار دهد.

 

این استاد حوزه و دانشگاه، در ادامه به درنگی دیگر در «اصل توحید» در پرتو آیات کلام الله مجید پرداخت و گفت: با اینکه قرآن کریم به صراحت از انحصار ولایت به خداوند سخن گفته و بدینوسیله «توحید در ولایت» را اعلام نموده است؛ «أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِياءَ فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ وَ هُوَ يُحْيِ الْمَوْتي‏ وَ هُوَ عَلي‏ کُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ»( آیه ۹ سوره شوری)، «آیا (کافران) غیر خدا را ولیّ خود قرار داده‌‌اند؛ حال آنکه فقط الله، ولیّ و سرپرست بندگان است و اوست که مردگان را زنده می‌‌کند و اوست که بر هر چیزی تواناست». همه بحث‌ها در پرتو و مبنای قرآن می‌باشد، یعنی توحید در ولایت را  هم خود قرآن بیان کرده است؛ «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ» این انحصار می‌باشد، فقط و فقط «الله» ولی است ولا غیر. ضمیر «هو» آن را به انحصار تبدیل می‌کند و می‌شود فقط و فقط؛ اگر گفته می‌شد «الْوَلِيُّ الله» این انحصار را نمی‌رساند اما زمانی که می‌گوئیم «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيّ»؛ معنی آن می‌شود «الله» فقط ولی است و لا غیر. اما در قرآن کریم، در آیات دیگری به صراحت از انحصار ولایت به خداوند و پیامبر اکرم(ص) و حضرت علی(ع) سخن آمده است: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(سوره مائده آیه ۵۵)، «ولیّ امر و یاور شما تنها خدا و رسول و مؤمنانی خواهند بود که نماز به پا داشته و به فقرا در حال رکوع زکات می‌دهند(به اتفاق مفسّران، منظور امام علی علیه السّلام است)». اینجا هم حصر را بیان کرده است، فقط و فقط ولی شما «الله»، رسول(ص) و امام علی(ع) می باشند. اثبات ولایت امیرالمومنین(ع) از همین آیه است، انحصار فقط و فقط.

 

تولیت حرم مطهر در ادامه به طرح یک پرسش پرداخت و گفت: آیه ۹ سوره شوری بیان می‌کند که فقط «الله» ولی است اما در سوره مائده آیه ۵۵ می‌گوید «الله»، رسول(ص) و امام علی(ع) ولی هستند و حصر آن را می‌شکند و به آن اضافه می‌کند، چرا اینگونه است و این به چه معنا می باشد؟ باید توجه داشته باشیم که اینگونه آیات که هر دو با ادات حصر آمده‌‌اند، در حقیقت بیانگر آن هستند که سرچشمه و اساس هرگونه ولایتی خداوند است. آیاتی که از انحصار ولایت به خدا سخن می‌‌گویند بیانگر ولایت ذاتی و حقیقی خدا که خالق و مالک هستی است می‌‌باشند یعنی ولایت بالذات. چنین ولایتی قطعا منحصر به خداوند است. اما آیاتی که از ولایت پیامبر(ص) و یا سایر اولیاء الهی سخن می‌‌گویند در صدد بیان ولایت اعتباری این افراد انسانی هستند که خداوند که ولیّ حقیقی هستی است به آنان اعطاء کرده است، یعنی ولایت بالعَرَض.

وی گفت: برای روشن‌تر شدن این مفهوم یک مثال ذکر می‌کنم؛ فردی خانه خود را اجاره داده است، مالک حقیقی و اعتباری چه کسانی هستند؟ مالک حقیقی صاحب خانه است، کسی که سند به نام او می‌باشد و هزینه داده، و مالک اعتباری کسی است که خانه را اجاره کرده است؛ اعتباری یعنی اینکه مالک حقیقی به او اذن داده است که مثلاً یک سال در خانه حضور داشته باشید، و اگر اذن را بردارد دیگر آن مالکیت وجود ندارد. زمانیکه گفته می شود فقط و فقط «الله» ولی است و لاغیر، ولایت حقیقی را بیان می‌کند. چرا فقط الله ولی حقیقی است ولاغیر؟ چون خالق و مالک است و همه چیز به او تعلق دارد، علت العلل و سرچشمه هستی می‌باشد، پس همه چیز متعلق به این ریشه است. حیات و ممات هرچه در این هستی می‌باشد همه دست خداوند است؛ درصورتیکه او اراده کند موجودات وجود دارند و اگر اراده او نباشد، هیچ چیز وجود نخواهد داشت.

 

رئیس انجمن علمی انقلاب اسلامی، خاطرنشان کرد: بدون شک هیچ عنصر انسانی در هر رتبه‌‌ای که باشد دارای ولایت حقیقی نخواهد بود، زیرا انسان در هر رتبه‌‌ای که باشد مخلوق خدا است، نه خالق و مالک و علت ‌‌العلل هستی، و چون مخلوق است و حیات و مماتش دست خودش نیست، پس نمی‌‌تواند ولیّ حقیقیِ هستی و حتی خودش باشد. با وجود این، همین ولایت اعتباری که خداوند به برخی از انسان‌‌ها می‌‌دهد هم یک ولایت انحصاری است؛ بدین معنا که این نوع ولایت نیز منحصر به همان افرادی است که از ناحیه خداوند اذن چنین ولایتی را دارند و غیر آنان از چنین ولایتی برخوردار نیستند.

وی با بیان این نکته که فلسفه حرام بودن خودکشی نیز به همین دلیل است، افزود: به طور مثال چرا ما اجازه نداریم خودمان را از بلندی پرت کنیم؟ چونکه اختیارمان دست خودمان نیست. چرا خودکشی حرام است؟ چون انسان در این حد ولایت ندارد که بتواند جان خود را بگیرد، چرا که این جان هم اعتباری و امانت به دست ما است و حق از بین بردن آن را نداریم. دو نوع ولایت داریم؛ «ولایت حقیقی» که ولایت مالک است بر مملوک، خالق بر مخلوق و ولایت علت بر معلول خودش. دیگری «ولایت اعتباری» است که به انسان ها داده شده است و ذاتی خودش نیست که آن هم انحصاری می باشد، به این معنا که ولایت حقیقی فقط ویژه خداوند است و ولایت اعتباری هم که خداوند به دیگران می دهد. آن هم ویژه خداوند می‌باشد و کسی حق دخالت در آن حوزه را ندارد.

دکتر کلانتری در توضیح دلیل انحصاری بودن ولایت اعتباری گفت: انحصاری است چونکه دیگران آن را ندارند. به طور مثال زمانی که صاحب ملک، آن را به امانت دست کسی سپرد، این کسی که امین است ولایت پیدا کرده و دیگران ولایت پیدا نمی‌کنند. یا مثلا دلیل اینکه ابوبکر حق ولایت ندارد، به سبب همین آیه «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ» است. فقط اینان ولایت دارند، چه ولایت حقیقی که متعلق به الله می‌باشد و چه اعتباری که متعلق به رسول و حضرت علی(ع) است. هر دو هم انحصاری هستند. طبق همین آیه کسی جز امیرالمومنین علی علیه السلام حق ولایت پیدا نمی کند. «إِنَّمَا»؛ از ادات حصر قطعی در ادبیات عرب است.

 

تولیت حرم مطهر خاطرنشان کرد: این یک قاعده کلی است که در همه انواع ولایت‌‌هایی که در فقه اسلام مطرح شده است نیز جاری و ساری است. ولایت پدر بر فرزندان خود، ولایت متولّی وقف بر املاک و اموال موقوفه، ولایت ولیّ مقتول بر قصاص قاتل، که در آیه ۳۳ سوره اسراء ذکر شده است؛ «وَلَا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتِي حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا بِالْحَقِّ وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُومًا فَقَدْجَعَلْنَا لِوَلِيِّهِ سُلْطَانًا فَلَا يُسْرِفْ فِي الْقَتْلِ إِنَّهُ كَانَ مَنْصُورًا»، «و هرگز نفس محترمی که خدا قتلش را حرام کرده مکشید مگر آنکه به حکم حق مستحق قتل شود، و کسی که خونش به مظلومی و ناحق ریخته شود ما به ولیّ او حکومت و تسلط (بر قاتل) دادیم پس (در مقام انتقام) آن ولی در قتل و خونریزی اسراف نکند که او از جانب ما مؤید و منصور خواهد بود»، و یا ولایت پدر و یا جدّ پدری بر دختر رشیده خود، ولایت ولیّ شرعی بر ایتام، ولایت بر میّت، ولایت بر محجورین و موارد بسیاری دیگر، از جمله ولایت پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) بر جامعه اسلامی که محل بحث ما می باشد، همه از نوع ولایت‌‌های اعتباری و عَرَضی هستند که ازسوی خداوند که خالق و مالک و ولیّ حقیقی هستی است به این افراد داده شده و همه نیز در همان محدوده‌‌ای است که خداوند، خود معین کرده است نه بیشتر، و غیر آنان نیز از چنین ولایتی برخوردار نیستند.

وی ادامه داد: به طور مثال یک فردی که فوت کرده است تا زمانی که ولی او اجازه ندهد نمی توان بر آن جنازه نماز خواند حتی اگر بزرگ آن قوم و قبیله این اجازه را بدهد، جز ولی میّت کسی ولایت ندارد. اینکه در تشکیل حکومت فردی که داری قدرت نظامی و مالی است می گوید من باید حاکم باشم، اینگونه نیست چونکه حق حکومت ندارد هرچند قدرتمند باشد؛ باید ببینیم خداوند به چه کسی اذن ولایت داده است. حق ولایت حقیقی متعلق به خداوند است و کسی که می خواهد بر مردم حکومت کند باید از صاحب اصلی اجازه داشته باشد؛ این بحث مهمی است، لازم است توجه جدی در این زمینه داشته باشیم. اگر همین ریشه ها درست بشود خیلی از مسائل حل می‌شود.

 

تولیت آستان مقدس احمدی و محمدی علیهماالسلام، در ادامه به موضوع «عزّت» اشاره کرد و گفت: مشابه همین قاعده را می‌‌توانید در جاهای دیگر قرآن کریم نیز ببینید؛ قرآن کریم در باب عزّت، به صراحت همه‌ی عزّت را متعلِق به خداوند می‌‌داند: «وَلَا يَحْزُنْكَ قَوْلُهُمْ إِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»(سوره یونس، آیه۶۵)، «و سخن منکران خاطرت را غمگین نسازد، که هر عزت و اقتداری مخصوص خداست و او شنوا و داناست.»؛ طبق این آیه همه عزت‌‌ها متعلق به خداوند است، اما در آیه‌‌ای دیگر چنین می‌‌فرماید: «... وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِينَ وَلَكِنَّ الْمُنَافِقِينَ لَا يَعْلَمُونَ»(سوره منافقون، آیه ۸)، «در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؛ ولی منافقان نمی‌دانند».

وی خاطرنشان کرد: باید توجه داشت که آن عزتی که همه‌‌اش متعلق به خداست عزت حقیقی، عزت بالذات و چشمه حیات است؛ اما آن عزتی که متعلق به غیر خداست عزت اعتباری و عزت بالعرض است. البته سرچشمه همین عزّت‌‌های بالعرض نیز خداوند است که صاحب حقیقی همه‌ی قدرت‌‌هاست.

 

وی در ادامه اظهار کرد: حضرت آیت الله مکارم شیرازی در ذیل آیه ۸ سوره منافقون مباحث ارزشمندی دارند که بخشی از آن بدینقرار است: «گرچه در فارسی روزمره، «عزت» به معنی احترام و آبرو یا گران‌‌بها بودن است، ولی در لغت عرب چنین نیست، بلکه «عزت» به معنی قدرت شکست‏ناپذیر است». البته رابطه ای بین همین قدرت شکست ناپذیر و همان معنای فارسی آن وجود دارد. قدرت شکست ناپذیر در هستی کم است، پس همان چیزی می شود که خودمان بیان می کنیم، عزیز یعنی کم، گران بها، قیمتی و کم یاب، آن عظمت شکست ناپذیر که در مقابل هیچ قدرتی و هیچ موجودی سر تعظیم فرود نمی آورد، این یعنی عزت؛ که در حوزه های مختلفی وجود دارد از جمله علم، تقوا و ... و زمانی که این ها با یکدیگر جمع می شوند، می شود همان قدرت شکست ناپذیر، یعنی کم یاب، حیثیت آور، آبرو و احترام آور، که ما در فارسی لوازم آن را مطرح می کنیم و اصل آن همان شکست ناپذیر است. حضرت آیت الله مکارم شیرازی، ادامه می‌دهند « ... در روایات اسلامی روی این مسأله تأکید شده است که مؤمن نباید وسائل ذلت خود را فراهم سازد، خدا خواسته او عزیز باشد او هم برای حفظ این عزت باید بکوشد. در حدیثی از امام صادق (ع) در تفسیر همین آیه (و للَّه العزة و لرسوله و للمؤمنین) می‏خوانیم: «فالمؤمن یکون عزیزاً و لا یکون ذلیلا... المؤمن اعز من الجبل، ان الجبل یستفل منه بالمعاول، والمؤمن لا یستفل من دینه شی‏ء»، مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد بود، مؤمن از کوه محکم‌‌تر و پرصلابت‏تر است چرا که کوه را با کلنگ‌‌ها ممکن است سوراخ کرد، ولی چیزی از دین مؤمن هرگز کنده نمی شود.» ایشان ادامه می‌دهند: «در حدیث دیگری از همان امام(ع) می‏خوانیم: «لا ینبغی للمؤمن ان یذل نفسه، قیل له: و کیف یذل نفسه؟ قال: یتعرض لما لا یطیق!، سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل کند، سؤال شد چگونه خود را ذلیل می‏کند! فرمود: به سراغ کاری می‏رود که از او ساخته نیست» ! یعنی مسئولیتی را می پذیرد که از عهده آن بر نمی آید یا اینکه هواهای نفسانی او را می شکنند و دیگران به او لگد می زنند و این می شود ذلت. همه مسئولیت‌هایی که پیرامون مسئولیت اولیه است از عهده همه آن ها بر نمی‌آید، کوچک و حقیر می شود، زمانی که حقیر شد یعنی شکست خورده است و آن قدرت به شکست مطلق تبدیل شده است.

حضرت آیت الله مکارم در ذیل آیه ۸ سوره منافقون، در ادامه مطلب قبل، می‌گویند: «و باز در حدیث سومی از آن حضرت آمده است: «ان اللَّه تبارک و تعالی فوض الی المؤمن اموره کلها و لم یفوض الیه ان یذل نفسه، الم تر قول اللَّه سبحانه و تعالی هیهنا «و للَّه العزة و لرسوله و للمؤمنین» والمؤمن ینبغی ان یکون عزیزاً و لا یکون ذلیلا»، خداوند همه کارهای مؤمن را به او واگذار کرده جز این که به او اجازه نداده است که خود را ذلیل و خوار کند، مگر نمی‏‌‌بینی خداوند در این باره فرموده: عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، سزاوار است مؤمن همیشه عزیز باشد، و ذلیل نباشد»( تفسیر نمونه، ج۲۴، صص ۱۸۲ و ۱۸۳).

 

تولیت حرم مطهر، با بیان این نکته که ذلت با تواضع فرق دارد، گفت: تواضع  یک اخلاق الهی است که قرآن بر آن تاکید می‌کند؛ ذلت یعنی اینکه شخص خود را آنقدر حقیر کند که بر روی او پا بگذارند و او را بشکنند. علامت مومن این است که تلاش کند تا در آن حوزه ای که فعالیت می‌کند، سرآمد باشد، و در آن مسئولیتی که هست با تمام وجود تلاش کند، این یعنی عزت. مابقی را خداوند که سرچشمه اصلی عزت است عطا می‌کند. مانند همان حدیث نبوی که می‌فرماید «أَنَّ قَلْبَ اَلْمُؤْمِنِ عَرْشُ اَلرَّحْمَنِ»، « دل مؤمن، عرش رحمان است». اگر خواستیم خدا را ببینیم باید به سراغ عرش خداوند یعنی به سراغ قلب مومن برویم. اگر می‌خواهیم عزت پیدا کنیم، باید به سراغ صاحب اصلی و مالک حقیقی آن برویم یعنی خداوند. «مَنْ کانَ یرِیدُ اَلْعِزَّةَ فَلِلّهِ اَلْعِزَّةُ جَمِیعاً»؛ «هر كه خواهان عزت است بداند كه تمام عزت، برای خداست»(سوره فاطر، آیه ۱۰).

«وَيَرزُقهُ مِن حَيثُ لَا يَحتَسِبُ وَمَن يَتَوَكَّل عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسبُهُۥٓ إِنَّ ٱللَّهَ بَلِغُ أَمرِهِۦ قَد جَعَلَ ٱللَّهُ لِكُلِّ شَيء قَدرا»(سوره طلاق، آیه۳)، «و از جايى كه گمان نمى‌برد او را روزى مى‌دهد، و هر كس بر خدا توكل كند پس هم‌او برايش بس است؛ زيرا خدا به انجام رساننده فرمانِ خويش است، بى‌گمان، خدا براى هر چيزى اندازه اى قرار داده است». یعنی آن عزتی که خداوند به انسان می دهد از چهارچوب محاسبات طبیعی خارج است.

 

عضو هیأت علمی دانشگاه تهران در ادامه با بیان این نکته که مشابه همین قاعده را در باب «قدرت» نیز می‌‌بینیم، گفت: قرآن کریم همه توان‌‌ها و قدرت‌‌ها را متعلق به خداوند می‌‌داند: «... أَنَّ الْقُوَّةَ لِلَّهِ جَمِيعًا...»، «قدرت خاص خدا است»(سوره بقره،آیه ۱۶۵). اما به مؤمنان هم دستور می‌‌دهد که هر چه در توان دارند برای خود قوّت و قدرت فراهم نمایند: «وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ ...»، «و شما (ای مؤمنان) در مقام مبارزه با آن کافران، خود را مهیا کنید»(سوره انفال، آیه۶۰).  باید توجه داشت که قدرت خداوند قدرت ذاتی است در حالی که قدرت فراهم شده توسط آدمیان در هر رتبه‌‌ای که باشند قدرت اعتباری است که البته این قدرت هم در هر سطحی که باشد از ناحیه خداوند است. به نظر بنده این دو روبروی یکدیگر نیستند بلکه مکمل هم هستند. طبق آیه اول، قوه اصلی متعلق به خداوند است و ما به عنوان انسان می توانیم از همان قوه  اصلی، قدرت کسب کنیم، که در اینصورت قوه ما از نوع اعتباری می باشد که از قوه اصلی گرفته ایم. اگر ما توان صحبت کردن داریم این قوه تکلم را خداوند داده است. زمانی که فردی متولد می شود اگر قوه تکلم نداشته باشد حتی اگر دنیا را هم زیر پا بگذاریم نمی‌توان آن را درست کرد، پس این تکلم را پدر و مادر به ما نداده اند بلکه آن صاحب اصلی به ما عطا کرده است. همچنین قوه تفکر؛ «لِلَّهِ جَمِيعًا» همه متعلق به خدا می‌باشد و یک تکه را به ما داده است، اگر کسی با مشکل خاصی متولد شده و دچار عقب ماندگی باشد، اگر همه دنیا هم جمع بشوند نمی توانند به او قدرت تفکر بدهند. این ها واقعیت هایی هستند که روبروی دیدگان همه ما می باشند. هرچه هست از همان منبع اصلی یعنی قوه حقیقی می باشد، نه قوه خود ساخته، پوشالی و دورغین که یک مرتبه فرو می‌ریزد.

 

تولیت حرم مطهر در ادامه به موضوع «شفاعت» اشاره کرد و گفت: قرآن کریم در باب شفاعت، همه شفاعت‌‌ها را ویژه خداوند می‌‌داند: «قُلْ لِلَّهِ الشَّفَاعَةُ جَمِيعًا لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ ثُمَّ إِلَيْهِ تُرْجَعُونَ»، «بگو شفاعت‏ يكسره از آن خداست، فرمانروايى آسمانها و زمين خاص اوست‏ سپس به سوى او باز گردانيده مى ‏شويد»(سوره زمر، آیه ۴۴).

اما در آیه‌‌ای دیگر چنین می‌‌فرماید: «فَمَا تَنْفَعُهُمْ شَفَاعَةُ الشَّافِعِينَ»، «پس شفاعت شفیعان در حق آنان هیچ سودی نبخشد.»(سوره مدثر، آیه ۴۸). که بیانگر آن است که شفاعت‌‌های دیگری نیز وجود دارد که البته نافع نیستند. و در جای دیگر می‌‌فرماید: «... مَنْ ذَا الَّذِي يَشْفَعُ عِنْدَهُ إِلَّا بِإِذْنِهِ ...»، «که را این جرأت است که در پیشگاه او به شفاعت برخیزد مگر به فرمان او»(سوره بقره، آیه ۲۵۵). که بیانگر آن است که برخی از انسان‌‌های برگزیده به اذن خداوند دارای حق شفاعت هستند. بنابراین، شفاعت خداوند شفاعت ذاتی است اما شفاعت دیگران در هر رتبه‌‌ای که باشند اعتباری و عَرَضی است، که خداوند به آنان اعطاء کرده است.

 

دکتر کلانتری ادامه داد: کسی که واسطه می‌شود می‌گوییم شفاعت کرده است، چونکه یک فرد نامعتبر در کنار یک فرد معتبر قرار گرفته و اعتبار کسب کرده است؛ در روز قیامت وقتی می‌گوییم پیامبر(ص) و یا امام حسین(ع) ما را شفاعت کنند، این یعنی دست ما خالی است و شما که نزد خداوند آبرو دارید کنار ما باشید که به اعتبار شما خداوند دست ما را هم بگیرد و این یعنی شفاعت. پارتی بازی است؟ خیر؛ بلکه یکی از اسباب آمرزش می‌باشد. آیا توبه پارتی باز است؟ خیر؛ کسی که توبه می کند پاک می‌شود، حتی سیئات او به حسنات تبدیل می‌شود، طبق آیه قرآن «إِلَّا مَنْ تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ عَمَلًا صَالِحًا فَأُولَئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئَاتِهِمْ حَسَنَاتٍ وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا»، «مگر آن کسانی که از گناه توبه کنند و عمل صالح به جای آرند، پس خدا گناهان آنها را بدل به حسنات گرداند، و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است»(سوره فرقان آیه ۷۰). توبه که یکی از اسباب شمول رحمت الهی بر انسان‌ها است، یک وسیله است که خداوند آن را گذاشته، شفاعت را هم خداوند گذاشته است. البته که همه قانون‌مند می‌باشند. در آیات قرآن دقیق مشخص شده است که چه کسی مشمول شفاعت است و چه کسی می تواند شفیع بشود. بنده این ها را در کتاب «راز هستی» نگارش کرده ام.

آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند  ****  آیا بُوَد که گوشه چشمی به ما کنند (حافظ).

همهی ولایت حقیقی متعلق به خداوند است و پروردگار به تعدادی ولایت اعتباری داده است؛ همه‌ی قدرت، عزت و شفاعت متعلق به خدا است و یک راهی هم برای ما گذاشته اند، همه به اذن الله می‌باشد.

 

وی با رد این شبهه که انسان‌‌ها چند ولیّ متفاوت دارند، گفت: اکنون که این موضوع تا اندازه‌‌ای روشن شد، باید به این نکته حساس توجه داشته باشیم که وجود انواعی از ولایت‌‌ها در اسلام بدین معنا نیست که «انسان‌‌ها چند ولیّ و سرپرست متفاوت دارند که یکی از آنها یا برترین آنها خداست، بلکه معنایش با توجه به آیه حصر ولایت «فَاللَّهُ هُوَ الْوَلِيُّ»، آن است که تنها ولیّ حقیقی و بالذات، خداوند است، و پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت عصمت و طهارت(ع) ولیّ بالعرض و مظهر ولایت خدایند و به تعبیر لطیف قرآن، آیه و نشانه ولایت الهی‌‌اند»(حضرت آیت الله جوادی آملی، ولایت فقیه ولایت فقاهت و عدالت، ص۱۳۱). سایر ولایت‌‌های اعتباری و بالعرض نیز نشانه و مظهر ولایت الهی‌‌اند. مظهر ولایت الهی بودن یعنی همین ولایت عَرَضی و اعتباری، به سبب آنکه مبتنی بر اذن خداوند است، ظهور و تجلی ولایت خداوند است که توسط یک انسان به انجام می‌‌رسد. این ولایت‌ها در عرض هم نیستند، بلکه همه یک چیز هستند، آن چیزی که پیامبر(ص) اعمال می کند همان چیزی است که خداوند اعلام کرده و مبتنی بر اذن و اراده خداوند است. این ولایتی که اعمال می شود، ظهور و بروز تجلی خداوند است.

 

عضو هیأت علمی دانشکده معارف و اندیشه اسلامی دانشگاه تهران، گفت: پیامبر(صلوات الله علیه) اینقدر رشد و استکمال کرده است که مجرای ظهور ولایت الله شده است که این خود افتخار بزرگ و مقامی متعالی می باشد. نبی مکرم اسلام(ص) در ابتدا سیر استکمالی را طی کرده است، اول یک بعثتی در درون خود ایشان اتفاق افتاده است و بعد پیرو آن، بعثت ظاهری رخ داده است که مبعوث به رسالت در جهان ماده می‌شوند. چهل سال طول کشید تا اینکه پیامبر اکرم(ص) به این مقام رسیدند، قبل از بعثت به ایشان می‌گفتند «محمدِ امین» یعنی به مقام امانت رسیدند و مردم همه می‌دانستند که ایشان امین هستند و خداوند هم می‌دانست، لذا امین وحی شدند؛ یعنی قبل از اینکه جبرائیل نازل بشود به آن مقام والا رسیده بودند و بعد این اتفاق افتاده است.

 

شایان ذکر است در ادامه نشست امروز، حجت الاسلام والمسلمین دکتر کلانتری، پاسخگوی سوالات حاضران در جلسه بودند. هم‌اکنون این سوالات و پاسخ های تولیت حرم مطهر، در فایل صوتی جلسه، در سایت حرم مطهر قابل استماع است.

 

سلسله مباحث با موضوع «ولایت فقیه»، پنجشنبه‌ها از ساعت ۸ صبح در سالن شهید آیت الله دستغیب برگزار و به صورت زنده از کانال آپارات به نشانی aparat.com/shahecheragh/live پخش می‌گردد. همچنین متن سخنان تولیت حرم مطهر و  فایل های صوتی و تصویری کامل جلسات به همراه پرسش و پاسخ ها در بخش ویژه سلسله مباحث ولایت فقیه در پایگاه اطلاع رسانی آستان مقدس حضرت شاهچراغ علیه السلام، به نشانی shahecheragh.ir/velayat قابل دریافت است.

 علاقه‌مندان با عضویت در کانال ایتای eitaa.com/shahecheragh_velayat می توانند اطلاعیه ها و اخبار هر جلسه را مطالعه فرمایند.

 

از عموم علاقه‌مندان، به‌ویژه دانشجویان دانشگاه ها و طلاب حوزه های علمیه برای شرکت در این جلسات، دعوت به عمل می‌آید.

 

 


نظرات کاربران

1
  ارسال نظر
  نام:
  ایمیل:
  نظر:
  کد امنیتی:

200 کاراکتر




گزارش های تصویری


جست و جو در سایت