ای بر سرِ سروانْ سری کرده | بر تارک چرخ افسری کرده |
ای طاقِ سپهر از سر تعظیم | در پیش تو پشت چنبری کرده |
ای قبه بارگاهت از رفعت | با عرش برین برابری کرده |
نور تو فروغ زهره را بازار | خالی زهجوم مشتری کرده |
ای کشتیِ خاندان عصمت را | با تقوی خویش لنگری کرده |
بر گردن شرعِ جعفر صادق | عقد سخن تو زیوری کرده |
بر زائر آستان خویش از مهر | مولایی و بنده پروری کرده |
بر چرخ بلند عصمت و تقوی | با شهپر دل سبکپری کرده |
در پهنه بحرِ دینْ نهنگْ آسا | چالاک و قوی شناوری کرده |
میخانه حکمتِ الهی را | تا نفحه صور ساغری کرده |
بر دیو تباهکاری و خذلان | با عسکر عِلم قادری کرده |
هر روز مکان و آستان تو | خلقی به امیدْ یاوری کرده |
وز بوسه به خاکت ای عجب دل را | شادابْ چو غنچه طری کرده |
از تیغِ حوادثْ آستان تو | بر جبهه خلق مغفری کرده |
ای از شرف تو بنده درگاه | جا بر سر چرخ چنبری کرده |
ای جمله فعل های نیکو را | با سیرتِ پاک مصدری کرده |
انوار جمال پاکِ یزدان را | با مهر وجود مظهری کرده |
ای مرکب بادپای جانِ تو | در عرصه دین تکاوری کرده |
بر افسر پاک دین یزدانی | با رأی منیر گوهری کرده |
ای عرشِ برین به زیرِ پای تو | با آن همه قدرْ منبری کرده |
اسرار نهان دینِ احمد(ص) را | بر صفحه سینه، دفتری کرده |
در جَنب شکوه بحر علم تو | علم همه خلق فرغری کرده |
بر تشنه لبانِ وادیِ عرفان | از فیضِ وجودْ کوثری کرده |
بر خاک در تو اولیاء الله | چون پیش نبی اباذری کرده |
از گوهر پاکِ حیدر کرار | در دین همه فتح خیبری کرده |
مانند حسینْ سرورِ احرار | در عرصه دین دلاوری کرده |
در طاعتِ حقْ چو سید سجاد | شب های دراز اسپری کرده |
مانند نیا محمدِ باقر | در کشفِ علوم باقری کرده |
افراشته رایَتِ شریعتْرا | آبادْ بنای جعفری کرده |
با خاک در تو خاکساری ها | سلطانی و فر سنجری کرده |
افروخته شمعِ بزمِ مشتاقان | بر خرمن جهلْ آذری کرده |
ای همچو علیْ عالیِ اعلی | در عرصه دین غضنفری کرده |
دیباچه ی دفترِ فتوت را | با خلقِ کریم مسطری کرده |
ای کنگره ای که بیت معمورت | در عز مقام اصغری کرده |
شیراز ز فیضِ بارگاه تو | بر هرچه دیار برتری کرده |
با این سخن بلندِ نورانی | در بارگهِ تو شاعری کرده |
وز یمن در تو درُِ معنی را | در رشته چامه ی دری کرده |
وینگونه درین چکامه با اخلاص | بر رسم نیا سخنوری کرده |